بیا ببین که یا اخا ز پا فتاده ام
من یادگاری تو بر سینه نهاده ام
بر این لباس پاره پاره بوسه داده ام
حسین من حسین من غریب کربلا
به یاد آندم که زدم بوسه به حنجرت
بیا تلافی کن سری بزن به خواهرت
تا که بگویم با تو از سه ساله دخترت
سه سالتو حرامیا به قصد کشت زدن
هم کعب نی بر کتف و هم لگد به پشت زدن
هم بر رخ یتیم تو یه عده مشت زدن
حسین من حسین من غریب کربلا
از یاد من نرفته -ای عزیز مادرم
که چی اومد سر تو _ای حسین بی سرم
دیدم خودم بر روی تل با دیده ی ترم
دیدم که جا به سینه ات آن بی ادب گرفت
شد روز روشن تیره و به رنگ شب گرفت
یادم نمی رود سر تو را عقب گرفت
حسین من حسین من غریب کربلا
نمی رود ز خاطرم مویت کشیده شد
در بین قتلگه قد زینب خمیده شد
ز ظلم ساربان دو دست تو بریده شد
حسین من حسین من غریب کربلا
******
شائق
- جمعه
- 2
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 22:6
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه