زینب ای امید عاشق خسته
زینب ای صدای قلب بشکسته
زینب غصه های تو چه جانسوز است
زینب نور رویت عالم افروز است
عمریست من عزای تو به دل دارم
دردیست از غم هجر تو در کارم
یاسی روی تو اما چو نیلوفر
سروی قامتت گردیده چون مادر
تنها در بیابان ها پریشانی
زینب در میان غم تو زندانی
من گدای کوی تو هستم
از می جام تو من مستم
بر دل لطف تو ای زینب
من دخیل عشق تو بستم
تنها مانده از کرب و بلا هستم
عالم باقی خون خدا هستم
روحم روی نیزه در تب و تاب است
گویا اصغرم در نیزه سیراب است
سر را می زنم بر چوب محمل تا
از خون پای نامه ام شود دریا
زهرا دخترت را خارجی گویند
با نی خون جاری لبان شوید
مادر بین حسینت غرق در خون است
جسمش پاره پاره و دگرگون است
مادر من اسیر دست نامردان
مادر ای نشان و کربلا حیران
- پنج شنبه
- 10
- اسفند
- 1391
- ساعت
- 6:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه