از کوچیکی من چه سختی هایی کشیدم
وقتی در می سوخت خنده ی مغیره رو دیدم
از کجا بگم،از پهلو،سقط جنین،یا میخ در
از کجا بگم،له شد مادر
در روی سینه افتاده بود
دشمن روی در استاده بود
هی در و با پاش فشار می داد
مادر ما از نفس فتاد
نرفته از یاد در این ساعات آخرم
چگونه از من جدا شدی ای_برادرم
یاد لحظه ای،که رفتی،بوسه زدم،زیر حنجر
رفتی و شدم،من خونجگر
لحظه ی وداع عزیز من
پوشیدی تو کهنه پیراهن
حالا در آغوش خواهره
اون روزو از یاد نمی بره
خودم دیدم شمر چطور سر از پیکرت برید
محاسنت رو با دست خونیش می کشید
بین قتلگاه از کینه قاتل تو ما را می زد
بر تنت داداش،با پا می زد
یکی نمی گفت به اون بی دین
از روی سینه بیا پایین
این چکمه های تو میخ داره
مسمار و یادم می آره
*****
شائق
- دوشنبه
- 5
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 17:58
- نوشته شده توسط
- میرکمال
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه