همچون غريبه با من دلخسته تا مكن
طفلان خواهرت ز سر خويش وا مكن
يكبار مي شود كه فداي غمت شوند
حالا كه وقتش آمده چون و چرا مكن
دو نوجوان زينب و اين قتلگاه تو
بي بهره ام ز قافله ي كربلا مكن
يك عمر بوده ام همه جا در كنار تو
سهم مرا ز سفره ي سرخت جدا مكن
يكبار كار من به تو افتاد يا اخا
رد قسم به عصمت خيرالنساء مكن
شاعر:سید حمید رضا برقعه ای
- دوشنبه
- 13
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:18
- نوشته شده توسط
- علی
ارسال دیدگاه