حلقه می بستند دور گردنت زنجیرها
غرق خون بودند با پیراهنت زنجیرها
از طواف زخم پاهایات که فارغ میشدند
سجده میکردند روی دامنت زنجیرها
انعکاس اللهی و حتی تورا دربندهم
میپرستیدند مثل دشمنت، زنجیرها
زیربارضربه ی شلاق می افتادی و
ناله میکردند با لرز تنت، زنجیرها
چارده سال است بی تابانه آمین گفته اند
با دَم عجل وفاتی گفتنت زنجیرها
مثل عشاقی که میسوزند هنگام وداع
وا نمیکردنددست ازگردنت زنجیرها
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 15:38
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عالیه رجبی
ارسال دیدگاه