با روضه خوان و سینه زن و خادم آمدیم
در مجلس عزای تو یا کاظم آمدیم
شکر خدا که دور نبودیم از شما
در روضه ها و مجلستان دائم آمدیم
گر دور هم شدیم دمی از کنارتان
اما دوباره خسته دل و نادم آمدیم
مهدی سیاهپوش عزای شما شد و
ما بهر تسلیت به دل قائم آمدیم
ما از همان ازل همه در بندتان شدیم
همسایه های خانۀ فرزندتان شدیم
ای وای من شکسته پرو بال بودی و
عمری اسیر کنج سیه چال بودی و
هر روز روزه بودی و اما دم اذان
در زیر تازیانه تو پامال بودی و
یک روز و ماه و سال روا نیست این جفا
تو چارده بهار به این حال بودی و
گاهی به یاد مادر خود بین کوچه ها
گاهی به یاد زینب و گودال بودی و
عمری غریب در دل زندان تو زیستی
هر شب برای جد غریبت گریستی
زندان کجا و تو ، تو کجا تازیانه ها
از تازیانه مانده به جسمت نشانه ها
زنجیر روی گردن مولا چه می کند
مجروح گشته گردن و زخمیست شانه ها
تاریک بود و تا که تو را بی هوا زدند
آتش کشید از دل زهرا زبانه ها
با هر بهانه ای ز تو حرمت شکسته شد
مویت سپید گشت به دست بهانه ها
زهرا اسیر تو، تو پریشان فاطمه
مظلوم مثل دیگر عزیزان فاطمه
باب الحوائج همه موسی بن جعفرم
میراث دار حضرت زهرا و حیدرم
با تازیانه های عدو خو گرفته ام
گشته انیس با غل و زنجیر پیکرم
راضی شدم به هر چه شکنجه که می کنی
اما نکن دوباره اهانت به مادرم
ناموس کبریاست ازین حرفها نگو
لطفا به خانوادهء من ناسزا نگو
گیرم به اشک ، درد دلم را دوا کنم
با سندی ابن شاهک و سیلی چها کنم
خلّصنی یاربم شده عجّل وفاتیم
چون فاطمه به مرگ خود امشب دعا کنم
پا سوی قبله کردم و دیده هنوز نه
تا آنکه یک نظر به سوی کربلا کنم
هم آرزوی مرگ کنم هر شبانه روز
هم آرزوی دیدن روی رضا کنم
عالم به غصه و محنم گریه می کند
زنجیر هم به زخم تنم گریه می کند
گرچه مطیع توست جهان با اشاره ای
تنها نصیب توست دل پر شراره ای
آنروز ای غریب ز زندان اگر چه رفت
بیرون جنازه ات به روی تخته پاره ای
حداقل دگر کفنت بوریا نشد
غارت نشد ز دختر تو گوشواره ای
دیگر ندید همسرت از روی نیزه ها
افتد به روی خاک سر شیرخواره ای
کرببلا مدینه نجف یا که کاظمین
فرقی نمی کند همه در انتها حسین
- یکشنبه
- 11
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 15:39
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه