• دوشنبه 3 دی 03


اشعار شهادت حبیب بن مظاهر،(ای مدالت، چهرۀ از خون خضابت)

3049
1

ای مدالت، چهرۀ از خون خضابت

من، حبیب کربلا کردم خطابت

عشق جانان برده از کف صبر و تابت

کشته می‌گردی در این صحرا حبیبی

 

یا حبیبی، یا حبیبی، یا حبیبی

یا حبیبی، تو حبیب کربلایی

هم‌سفر، با ما به نوک نیزه‌هایی

همرهم از کوفه تا شام بلایی

در دو دنیا همدمی با ما حبیبی

یا حبیبی، یا حبیبی، یا حبیبی

یا حبیبی، من که خود مولای دینم

نجل زهرا و امیرالمؤمنینم

کس نداده پاسخ «هل من معینم»

مانده‌ام بی یاور و تنها حبیبی

یا حبیبی، یا حبیبی، یا حبیبی

یا حبیبی بین چه آمد بر سر من

از عطش خشکیده کام دختر من

خون دل گردیده شیر اصغر من

گشته چشم مادرش دریا حبیبی

یا حبیبی، یا حبیبی، یا حبیبی

یا حبیبی شد نفس‌ها سوز سینه

از عطش خشکیده، لب‌های سکینه

زرد گشته رنگ گل‌های مدینه

خون چکد از چشم سقا یا حبیبی

یا حبیبی، یا حبیبی، یا حبیبی

یا حبیبی، من غریب این دیارم

آمدی، تا جان خود سازی نثارم

اجر تو با خالق پروردگارم

من غریبم، تو حبیبی، یا حبیبی

یا حبیبی، یا حبیبی، یا حبیبی

شاعر: حاج غلامرضا سازگار

 

 

  • دوشنبه
  • 13
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 13:44
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران