بیدار و خواب بود که افتاد اتفاق
از جدِّ خود شنید که(اُخرُج اِلی العِراق)
پیغام دادش از طرف حَيّ ذُوالمِنَن
(قَدْ شاءَ أَنْ يَراكَ قَتيلا)حُسين من
أُخْرُج إلي العِراق،سفر پیش روی توست
یکدشتداغو خوف و خطر پیش روی توست
أُخْرُج إلي العِراق،که چشم انتظار توست
قومی که فکر غارت دار و ندار توست
أُخْرُج إلي العِراق،که باید فدا شوی
بشتاب تا که ذبح عظیم خدا شوی
أُخْرُج إلي العِراق،که مهمانی ات کنند
در پیش چشم فاطمه قربانی ات کنند
هر چند خیل پرده نشینان عصمتند
با تو مُخدّرات به این بزم دعوتند
وقتی پس از فراق جوان،پیر می شوی
وقتی که بین دشت زمین گیر می شوی
وقتی کنار علقمه با قلب ریش ریش
تیر آنقَدَر درآوری از نعش ماه خویش
وقتی که دور از نظر زینب و رباب
از خون شیرخواره محاسن کنی خضاب
وقتی به سجده در دل گودال می روی
وقتی که نیزه میخوری از حال می روی
یعنیچهحکمتیستکهمَسلوبمیشوی؟
در زیر سُمّ اسب لگدکوب میشوی
سر را بباز و سروری ات را نشان بده
از روی نیزه دلبری ات را نشان بده
در کوفه ای که لب به لب از بغض حیدر است
قرآن شنیدن از سر بر نیزه خوشتر است
از خون زخم وا شده ات رنگ هم بخور
گفته خدا به خاطر من سنگ هم بخور
آرامش عقیله در آن ازدحام باش
یک جمله با رقیّه ی خود همکلام باش
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 18:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمد قاسمی
ارسال دیدگاه