#نذرباب_الحوائج_قمر_منیر_بنی_هاشم
#حضرت_ابوالفضل_العباس_علیه_السلام
کوه می سازد نگاهِ دلنشینت کاه را
یوسفِ گمگشته کرده با تو پیدا راه را
عشق در ذاتِ تو معنا می کند الله را
ماهِ هفتادو دو تن! شرمنده کردی ماه را
ای دلاور! خوب عهدی با برادر داشتی
جای دست از تیر، دستان روی پیکر داشتی
جذبه ی ماهیِ و چشمِ آسمان طنّازِ توست
طایرِ قدسیّ و دل جولانگهِ پروازِ توست
از ولادت تا شهادت زینبت دمسازِ توست
واژه ی باب الحوائج در لقب اعجازِ توست
جایگاهت بس رفیع است و مقامت محترم
می شود در کربلا نامِ تو سقّای حرم
اسوه ی عشق و ادب هستی و تندیسِ وفا
در مقامِ بندگی آیینه ی روی خدا
آمدی ساقی شوی در خیمه ی آلِ عبا
تا بریزد خونِ پاکت در زمینِ کربلا
در لقب سقّا وُ صدّیق، عبدصالح، مستجار
خشمِ سختِ ابروانت مثلِ تیغِ ذوالفقار
هر که کوبید بر درِ تو، دستِ خالی بر نگشت
در تمامِ عمرِ خود بیچاره وُ مضطر نگشت
عجز و درمانده هر آنکه سائلِ این در نگشت
هر که از عشقت چشید و عاشقِ دیگر نگشت
نیست روزی که صدایت نشکفد در جانِ ما
ماهِ ما گنجینه ی عشق است در ایمانِ ما
دوست و، دشمن نهند انگشتِ حیرت بر دهن
هم علمدار حسین و هم وفادارِ حسن
کربلا همپای ارباب و شهیدِ بی کفن
او که دارد زخم از اهلِ شقاوت بر بدن
در بلا جان داد و امّا بنده ی کافر نشد
تا ابد شرمنده ی روی علی اصغر نشد
عشق در اعماقِ جانش شور و بلوی می کند
چیست در نامش مگر، اینگونه غوغا می کند
قفلِ هر چه بسته را با چشمِ دل وا می کند
کورِ مادر زاد را با عشق بینا می کند
بس که نامِ یا ابَاالفضل آفتابِ رحمت است
ماه و خورشید و فلک بر گردِ او در حرکت است
ای خوشا آنکه به لطفِ درگهش امید داشت
در نگاهِ آسمانشِ هم مَه و خورشید داشت
او که از دست حسینش لوحی از تایید داشت
جرعه جرعه عشق را در ساغرِ توحید داشت
تا که تصویرش دلِ آیینه ی آب آمده است
جان او از آهِ طفلان در تب و تاب آمده است!
#شعر_جدید_دوشنبه_19_فروردین
#میلاد_نور_پیشاپیش_مبارکباد
#هستی_محرابی
- دوشنبه
- 19
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 21:1
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه