منم عاشق و مبتلای حسین
عروجم فقط کربلای حسین
غریبه شدم بادوعالم ولی
شدم تا ابد آشنای حسین
نوشته روی صفحه قلب من
شده آفریده برای حسین
فدایم فدایم فدای حسین
گدایم گدایم گدای حسین
نمی ارزد عالم بدون حرم
نمی ارزد عالم ورای حسین
خدارا فقط شاکرم روزوشب
نفس می کشم در هوای حسین
بزرگان عالم همه نوکرند
درخانه بچه های حسین
حسینی بمان و حسینی بمیر
امیری حسین و نعم الامیر
به فطرس بگو بالت آورده اند
دوباره سرحالت آورده اند
تمام ملکهای درعرش را
دراین لحظه دنبالت آورده اند
حسین آمده تا شفایت دهد
ازاین پس به اجلالت آورده اند
بگو آی نوکر،غلامیش را
قبولی اعمالت آورده اند
تورا تاابد مقتدا یاحسین
جهان را پر شالت آورده اند
من از کودکی ام پدر مادرم
مرا سمت تمثالت آورده اند
مرا دست برسینه تاخانه ات
همیشه به این حالت آورده اند
من از اولش در پناه توام
غلام غلام سیاه توام
به عرشمرسانده ست خاکدرت
نفس های هردمگدا پرورت
تووقتی که بانی مجلس شوی
خدا می نشیند سر منبرت
گمان می کنم ساختند عرش را
زخاک قدوم علی اکبرت
کسی که بزرگ دوعالم شده
شده قبل از آن نوکر اصغرت
به رسوایی اش معترف بود شام
که ویران شد از برکت خواهرت
خودت روز محشر نظرمی کنی
قیامت بپا می کند نوکرت
تودستی که باشد بسویت دراز
کرممی کند فاطمه مادرت
همهدست در دست هم داده اند
که بالا بماند در عالم سرت
سرم را فدای سرت می کنم
پسرهامرا نوکرت می کنم
به مدح تو لوح و قلم ساختند
به دست تو جودو کرم ساختند
برای علمداری خیمه ات
برای ابالفضل علم ساختند
توو زینبت را برای علی
دقیقا شبیه بهم ساختند
یقین از دمیاحسین و حسن
دودم بهر تیغ دودم ساختند
تورا اوج اوج همه اوج ها
مراهم غبار قدم ساختند
حسینیه های تو را تا ابد
همان سایه های سرم ساختند
همه واقفند اینکه از اولش
به عشق تو اصلا حرم ساختند
گدایی این خانه کار من است
غلامت شدن افتخار من است
نباشد سری از تو سردار تر
نباشد دلی از تو دلدارتو
گرفتارتو هستم وبازهم
می ارزد که باشم گرفتار تر
نداری تو در آسمان و زمین
کسی مثل زینب وفادارتر
قسممیخورم که نداریم ما
کسی رازعباس علمدار تر
کسی که غلام غلامت نشد
الهی شود خارتر خارتر
به بازار عشق و ارادت به تو
خدای تو باشد خریدار تر
بجایش مراکربلامی بری
نگاهم شد از گریه هربار تر
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولمنما گرچه آلوده ام
چرا نیزه ها باتو لج می کنند
بگو که چرا باتو لج می کند
بدون شک اینها که باتو بدند
سرمرتضی باتو لج می کنند
الهی بمیرم که خولی و شمر
سر نیزه را باتو لج میکنند
تووقتی که افتاده ای برزمین
نزن دست و پا باتو لج می کنند
تو به اسب ها آب دادی ولی
همه نعلها باتو لج می کنند
چرا سی هزاران نفر پشت هم
هجابه هجا باتو لج می کنند
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 11:7
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی نظری
ارسال دیدگاه