قبل از آنکه مدح و وصف ساقیِ لشگر کنم
باز باید مدحِ روی ساقیِ کوثر کنم
آینه در آینه شمس جمالش حیدریست
پس چه فرقی می کند گر صحبت از حیدر کنم
شد علی دست خدا عباس شد دست علی
أشجع النّاسند باید یادی از خیبر کنم
نام حیدر آمد و نام ابالفضل علی
شعر را تا می شود باید حماسی تر کنم
تا که حرف از حضرت عباس می آید وسط
جای دارد یادِ حرفِ مالک اشتر کنم
مالک اشتر کجا ، صفّین ، سردار حسین
بر خودم لرزیدم از اخم علمدار حسین
گفتی ای شاعر چنین است و چنان است این پسر
بیخودی زحمت نکش فوق بیان است این پسر
بحر را در کوزه جا دادن کجا ممکن شود
وسعتش بالاتر از هفت آسمان است این پسر
مو به مو در ذاتِ او حیدر تداعی می شود
بس که مصداق امیر مومنان است این پسر
هست یک دارالشفا مانند ایوان نجف
بارگاهش ملجأِ ما شیعیان است این پسر
وجهه ای ممتاز دارد مثل بابایش علی
تا ابد الگوی هر چه پهلوان است این پسر
قامت دنیا جلویش خود به خود خم می شود
در قبالِ هیبتش کوه اُحُد خم می شود
سر برون آورد روی شانۀ مادر ، قمر
بعد ، بر دوش برادر آمد و زد سر ، قمر
در میان خانۀ حیدر پر از خورشید بود
وقت آن شد تا بیاید بینشان دیگر قمر
هست در مخلوق و در بین تمام کائنات
سر قمر ، افسر قمر ، گوهر قمر ، محشر قمر
فاطمه مانند حیدر بر قمر لبخند زد
چه مراعات نظیری ، فاطمه ، حیدر ، قمر
آمده تا که شود چشم امید اهل بیت
تکیه گاه مادر و دیوانۀ خواهر ، قمر
مادر گیتی نیاورده دگر مانند او
فاطمه شد مادرش ، عباس شد فرزند او
متن آیات رُخش تفسیر قرآن می کند
طاق ابرویش جهانی را مسلمان می کند
این ابالفضل علی با یک نگاه نافذش
کار صدها میثم و مقداد و سلمان می کند
نعره اش وقت رجزهای أنا بن الحیدرش
زهره می ریزد ز دشمن کار طوفان میکند
این چه شأنی بود در او که امیرالمومنین
دست او را با تواضع بوسه باران می کند
در برِ ارباب خود صدها برابر بیشتر
کارِ هارون در برِ موسی بن عمران می کند
یک کسی که اینچنین صاحب مدارج می شود
نیست بی علت اگر باب الحوائج می شود
ای طبیب مرکز دارالشفای کربلا
ای مسیحای حرم ، مشکل گشای کربلا
نایب حیدر ، علمدار حسین بن علی
حضرتِ فرماندهء کُلِّ قوای کربلا
ای که تأثیرت بُود پر رنگ تا یوم الأبد
ردِّ پایت مانده باقی جای جای کربلا
گفت امیرالمومنین که ، أِنَّهُ ذُخر الحسین
نوجوان من ذخیره شد برای کربلا
تا تو سردار و سپهدار و علمداری ، نکرد
کس نگاه چپ به سمت خیمه های کربلا
ای علی را تا قیامت دست حق در آستین
هم سلام ما به تو هم مادرت ام البنین
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 13:4
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
مهدی مقیمی
ارسال دیدگاه