عاشق دلداده را جانان تویی
دردها را بی گمان درمان تویی
من گدای ناز و قد سرو تو
تو خرامان می روی، سلطان تویی
روز و شب می سوزم از درد فراق
عمر ما را رونق و احسان تویی
در خزان زندگی ، من برگ وار
کویت آیم ، بی گمان طوفان تویی
یاد تو ، آرام بخش هر دلی
احسن الخلقی دلا ، انسان تویی
نور رویت ، می زداید تیرگی
چون چراغی دلبرا ، تابان تویی
عاشقان مثل صدف ، پیرامنت
گوهر تابانی و مرجان تویی
عمر طی شد در فراق روی تو
عمر عاشق را یقین ، جبران تویی
هجر رویت کرده بیمارم ، بدان
یاری ام کن ، چون پزشک جان تویی
روز و شب ورد زبان « راوی » است
عاشق دلداده را جانان تویی
- پنج شنبه
- 22
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 11:22
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
دکتر احد پیشگر
ارسال دیدگاه