بیا که موسم سیر گل و گلستان است
به هر طرف نگری رشگ باغ رضوان است
گلی بگلشن توحید بر دمیده که خود
بگلشن دو جهان عالمی گلستان است
ز امتزاج دو بحر ولایت و عصمت
پدید آمده آن گوهری که مرجان است
چه گوهری؟ که نیآید پدید از کانی
چه گوهری؟که شرف بخش گوهر کان است
گلی شکفته بگلزار حیدر کرّار
که عطر گلشن جنّات عدن، از آن است
چه گل؟ که نکهت گل شرمسار نکهت اوست
پر از حکایت او جمله کون و امکان است
سُرور و جشن نه تنها بصفحۀ غیر است
قسم بذات خدا عرش حق چراغان است
تمام خلق بلب نام تازه مولودی
زبان به تهنیتش باز و ،دیده گریان است
ز پیر عقل پرسیدم این عوالم چیست؟
که پا نهاده بعالم؟ چه سرّ پنهان است
جواب داد کسی پا نهاده در عالم
که پیشوای همه ، خاصه راد مردان است
دهن بمشگ بشو ، نام نامیش گویم
قتیل آل امیّه حسین عطشان است
کتاب معرفت راز آفرینش را
صحیفۀ رخ او ابتدا و پایان است
گلی است ره به حریمش نیافته خاری
که خار این گل سرخ از خدنگ و پیکان است
یگانه رهبر دین ، پیشوای آزادی
نجات بخش بشر از جفای دونان است
به نخل دین خدا، آبداد از خونش
شهادتش سبب اعتلای قرآن است
کجا به کلک تو ، ای «سعدی زمان» یار است
بمدح آنکه، بر او جبرئیل دربان است
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 12:34
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سعدی زمان سیدرضا حسینی
ارسال دیدگاه