غزل (استقبال)
(باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است)
باز اين چه شادى و چه سرور و چه خوش دم است
باز اين ولادت چه كسى هست در زمين
قنداقهاش مزيِّن عرش معظّم است
ساقى به شيعه جام شراب طهور داد
روز ولادتست و همه شاد و خرّم است
اين دوّمين پياله ی سرشار كوثريست
بر چشمه ی مفرِّح او تشنه، زمزم است
در يثرب آمده به جهان سوّمين امام
امروز روز سوّم شعبان اعظم است
اين نورِ تازه باز دميد از كجا كزو
كار تمام شب پرهها جمله درهم است
گويا طلوع مىكند آن آفتاب عشق
كاين رقص در تمامى ذرّات عالم است
روز سرور احمد و زهرا و مرتضاست
سرهاى دشمنان همه در زانوى غم است
جنّ و ملك به آدميان مژده مىدهند
گويا كه جشن اشرف اولاد آدم است
چشم و لب و جمال همه غرق شادی اند
امّا، فضاى چشم پيمبر پُر از نم است
زيرا كه جبرئيل خبر داده زآتيه
در ديدۀ دلش غم عظما مجسّم است
گرچه ولادتست «بشير»ا تو گريه كن
گويا به شيعيان، مه شعبان محرّم است
- پنج شنبه
- 29
- فروردین
- 1398
- ساعت
- 9:59
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سیدبشیر حسینی میانجی
ارسال دیدگاه