• پنج شنبه 30 فروردین 03

 آرمان صائمی

پسرى از تبار پيغمبر -(چشم هايم هميشه بارانيست)

493

چشم هايم هميشه بارانيست
حال دريا هميشه طوفانيست

چند بيتى ز حال خود گويم
كه فقط حيرت است و حيرانيست

محملت رو كدام سو كرده؟
كه دلم غرقِ در پريشانيست

نه فقط كوچه هاى ما آقا
كعبه از شوق تو چراغانيست
-
كيستى اى نسيم صبح خدا؟
عقل ما قد نمى دهد به شما
-
از فراقت عجيب مى سوزم
وقت اَمّّن يُجيب مى سوزم

آتش از تو وجود دل با من
امر كن عنقريب مى سوزم

حرف آتش شده،به جان خودت
ياد شيب الخضيب مى سوزم

شب جمعه شد دوباره و من
از غم بوى سيب مى سوزم
-
جان آن عمه جانتان زينب
بده يك كربلا به ما امشب
-
تو حسينى و يا كه تكرارش
جلوه اى از نگاه خَمّارش

بين سجاده ات دعايم كن
بيش از اينها شوم گرفتارش

دستِ من نيست بى قرارىِ من
چه كنم؟دلبرى شده كارش

تو خودت مستِ ساقى اش هستى
اى فداى تو و علمدارش
-
خاك پاى تو و علمداريم
بى قراريم و دوستت داريم
-
جلوه از تو فداشدن با من
بند از تو رها شدن با من

ما زمين خوردتيم آقاجان
عشق تو..مبتلا شدن با من

گوشه چشمى به ما بكن آقا
جان نثار شما شدن با من

روضه ى دشت كربلا با تو
مردن و بى صدا شدن با من
-
صحبت از دشت كربلا شد باز
شعرِ من مست نينوا شد باز
-
پسرى از تبار پيغمبر
كه سراپاست جلوه ى مادر

بين ميدان همه به هم گفتند
شده تكرار ظاهراً حيدر

چند نامرد دوره اش كردند
آخ..بميرم برا على اكبر

مثل تسبيح پيكرش پاشيد 
پيش چشم پدر شده پرپر
-
بدنش سخت ارباً إربا شد
بعد اكبر قد عمو تا شد
-

  • پنج شنبه
  • 29
  • فروردین
  • 1398
  • ساعت
  • 13:4
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران