دردت به جان مردم بیغیرت جهان!
همسایۀ همیشه فراموش مردمان!...
از بس برای خلق جهان غصه خوردهای
از بس صبور بودهای و سخت مهربان،
دیگر کسی به فکر غم و غصۀ تو نیست
دیگر نمانده نام تو حتی به یادشان
نامی که استجابت هر نذر و هر دعاست
نامی که آبروی زمین است و آسمان...
::
ای سایۀ رئوف خداوند بر زمین
ای بر سر یتیمی دنیا تو سایهبان
ای بغض عاشقانه و تلخت هوای ابر
ای گریۀ غریب تو باران ناگهان
اردیبهشت، خندۀ امّیدوار تو
اندوه بیمضایقهات رنج مهرگان...
ای آنکه دستهات ستونهای سبز عرش
ای آنکه اشکهات وفور ستارگان
ای علّت عطششکن قطرههای آب
ای برکت همیشگی سفرههای نان
ای شانههای امن تو گلدستههای شهر
ای سبحۀ صدای تو دیباچۀ اذان...
فرزند پاک طالع «والشمس» و «والضحی»!
فرزند ماههای درخشان و بیگمان!
فرزند مهربانی «یاسین» و «هل اتی»
ای آیۀ بشارت و ای سورۀ امان
فرزند طور و طه! ای «احسن القَصص»
ای صفحۀ نخواندۀ پایان داستان...
برخیز و از فراز افقها طلوع کن
چشمانتظار معجزههای بشر نمان
- دوشنبه
- 9
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 20:32
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سودابه مهیجی
ارسال دیدگاه