به زیر نمنم باران شقایقی ماندهست
کنار پنجره، گلدان عاشقی ماندهست
میان چشم نماندهست قطرۀ اشکی
ولی میان گلو بغض و هقهقی ماندهست
برای من که در این ورطه دست و پا زدهام
نه ساحلی، نه توانی، نه قایقی ماندهست
فضا فضای غمانگیز عصر پایانیست
و پشت این درِ وامانده عاشقی ماندهست
مرا دلیست که از ظلمتش گریزانم
«إذا تنفسِ» من، صبح صادقی ماندهست؟!
غروب میرسد از راه و عید پشت در است
برای دیدنِ رویش دقایقی ماندهست
به شاهبیت غزل میرسم در این پایان
قسم به شعر، که قرآن ناطقی ماندهست
- جمعه
- 13
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 18:55
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا خورشیدیفرد
ارسال دیدگاه