تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی؛ خاک میخواهم که هست
قصد قربت کردهام چون در طریق دوستی
اجتناب از نیت ناپاک میخواهم که هست
یک بیابان تشنگی میخواهم و شوق و جنون
قدر لب تر کردنی ادراک میخواهم که هست
سینهای مشروح میخواهم: «ألم نشرح لکَ...»
سورهای مانند «اعطیناک» میخواهم که هست
خاطری آشفته یا آسوده! -فرقی میکند؟-
نالهای محزون، دلی صدچاک میخواهم که هست
جانماز و مُهر و قرآن و دلِ سیری قنوت
سجده بر سجادهای نمناک میخواهم که هست
خلوتی دارم که در آن با کمی راز و نیاز
ربنا در ربنا پژواک میخواهم که هست
پس چرا اینقدر دور افتادهام از اصل خویش؟
فرصت پرواز تا افلاک میخواهم که هست
- سه شنبه
- 17
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 14:11
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید مهدی موسوی
ارسال دیدگاه