ای دلت دریاترین دریا، کلامت عین رود
مهربانی، اندکی از شرح چشمان تو بود
روز، طوفان از دلت درس صلابت میگرفت
شب نگاهت در لطافت، شعر باران میسرود
روشنای چشم تو شرح مفاتیحالجنان
دفتر پیشانیات تفسیر اسرار الشّهود
از یتیمان غریب کوفه میپرسم هنوز
قصۀ صبر و صلابت را که خیبر میگشود
میسپارندم به باران، میسپارندم به رود
میسپارندم به اقیانوس و میآیم فرود
زیر بار آسمان هم شانههایت خم نشد
بارها دیدم زمین هم شانهات را میستود
کاش این شبها که دلها بوی صفّین میدهند
یک نفر زنگار را از ذوالفقارت میزدود
- سه شنبه
- 17
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 14:17
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
سید اکبر میر جعفری
ارسال دیدگاه