شور سفر کردن ز تو دلشوره با من
حالی بپرس از ما میان کوی و برزن
از یُمن ما آباد میشد هر خرابه
دیدی که آخر در کجا کردیم مسکن
یادت میآید در بیابان میدویدم
دامن دچار آتش و آتش به دامن
شد سهم من از خار و از سیلی و زنجیر
هم درد پا و درد گوش و درد گردن
از سنگ باران یهودیها رسیدم
یک جای سالم نیست در آیینهی تن
دیدی که زیر چشم را نقاش بیذوق
کامل سیاهش کرد جای سایه روشن
گفتم برای خواهرم معجر بدوزم
گشتم نشد پیدا در این ویرانه سوزن
آه ای تنور نیمه روشن وای بر تو
بابا چه شد موی بلندت وای بر من
با صورت خاکستری و خون بر لب
کی گفته زیبا نیستی تو اتفاقا
- پنج شنبه
- 19
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 16:31
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
میلاد حسنی
ارسال دیدگاه