تازه از راه رسیدم که صدایم کردی
دم افطار شنیدم که صدایم کردی
فرصتی شد که دوباره نفسی تازه کنم
زنده شد روح امیدم که صدایم کردی
بیخود از خود شده در فکر جدایی بودم
باز یک مرتبه دیدم که صدایم کردی
آمدم توبه خود را ز حماقت شکنم
طعم عصیان بچشیدم که صدایم کردی
تشنه نور نبودم که شدم مست غرور
حال از خویش بریدم که صدایم کردی
حسرت دوری از کرببلا در دل بود
آنقدر آه کشیدم که صدایم کردی
قطره ای اشک شده واسطه بین من و تو
مثل یک شمع چکیدم که صدایم کردی
هر کسی را ندهی فرصت احیا و بکا
نوکر شاه شهیدم که صدایم کردی
گرچه جایم وسط بزم مناجات نبود
روضه او طلبیدم که صدایم کردی
- پنج شنبه
- 26
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 0:9
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه