پیداست از تالم و عمق تاخرم
کرببلا نرفته ام و غصه میخورم
از کربلا که دل ببرم باز راحت است
از تو چگونه ای همه هستیم دل . برم؟
باشد قبول نوکر خوب تو نیستم
حق با تو بود آینه ای پر تکدرم
قلب تو را به خاطر دنیا شکسته ام
کوچک شوم به چشم تو با این تکبرم
اما به روضه های تو آورده ام پناه
عاشق ترین پرنده که اهل تظاهرم
گاهی میان روضه تو را خواب دیده ام
از تو جدام کرده ولی این تفاخرم
مادر مرا بسوی تو تشویق میکند
عمری دخیل گوشه آن کهنه چادرم
من با خیال کرببلا زنده ام هنوز
هرگز نمیرود حرمت از تصورم
- پنج شنبه
- 26
- اردیبهشت
- 1398
- ساعت
- 0:9
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسین جعفری
ارسال دیدگاه