◾نوحهی سینهزنی
◾شب بیستویکم
◾بنداول
مولا خموش و زینب به ناله
میگفت رویت گشته چو لاله
بابا الهی دخترت زینب بمیرد
کردمدعازخم سرت شفا بگیرد
واغربتا واغربتا بابا علیجان(۲)
◾بنددوم
برخیز بابا این یتیمان را نظر کن
ازبهر زینب ای پدر ترک سفر کن
طفلان کوفه شیر آوردند برایت
پشت در خانه زند بابا صدایت
واغربتا واغربتا بابا علیجان(۲)
◾بندسوم
حرف از کفن آمد میان با آه و زاری
گفتی مگر از کربلا خبر نداری؟
این لحظه آخر اگر در شور و شینم
این کهنه پیراهن بود سهم حسینم
واغربتا واغربتا بابا علیجان(۲)
- یکشنبه
- 5
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 2:37
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه