امان از نامرادی زمانه
دوباره زینب ودفنی شبانه
دوباره گریه های بغض آلود
به تشییعی غریب ومخفیانه
دوباره یادش آمد آتش ودر
هجوم جانیان بر آشیانه
غم مرگ پدر حالا نموده
چو تیری قلب زینب را نشانه
بروی قبر او از دل برآرد
به هجرش ناله های دخترانه
کجا رفتی تو ای بابای خوبم
شرار غم کشد از دل زبانه
برای ماندن در کوفه بی تو
ندارد دخترت دیگر بهانه
مدینه می روم تا پیش مادر
مدد گیرم ز مهری مادرانه
برایم گفته ای باید کنم صبر
ازین پس در مصیبات زمانه
نمی خواهم،دعا کن تا بمیرم
نباشم سوی کوفی ها روانه
نبینم کربلا،قتل عزیزان
در آن میعادگاه عاشقانه
نبینم آن تن پاک حسینم
که گشته تکه تکه وحشیانه
نبینم آن جسارتهای دشمن
خیام آتشین وتازیانه
نبینم کوفیان را آنزمانی
که هستم در اسارت،ظالمانه
حسینم وای حسینم وای حسینم
نباشد بر لب زینب ترانه
دعا کن گوهر از دست رفته
که آیم نزد تو در یگانه
شعر :اسماعیل تقوایی
- چهارشنبه
- 8
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 20:5
- نوشته شده توسط
- اسماعیل تقوائی
- شاعر:
-
اسماعیل تقوایی
ارسال دیدگاه