• یکشنبه 4 آذر 03


شعر مثنوی شهدا -(گوش کن! راوی روایت می‌کند)

1146
2

گوش کن! راوی روایت می‌کند
دارد از یثرب صدایت می‌کند

کاروانی می‌رود سوی حجاز
هرکجای قصه‌ای با او بتاز

قافله‌سالارِ راهِ فتحِ خون
می رود... اِنا الیه راجعون!

سرزمین وحی اما ساکت است
سرزمین طور و طه ساکت است

قلب پاک قبله را خون می‌کنند
کعبه را از مکه بیرون می‌کنند!

پای عقل و عشق می‌آید وسط
راوی اینجا اشک می‌ریزد فقط

هرکجا که عشق می‌آید جلو
عقل می‌گوید:«بمان» اما برو

راهِ سال شصت، این راه طویل
راه تاریخ است، یاران! الرحیل!

از زمان و از مکان بگذر، بیا
وعدۀ ما: کُلُّ اَرضٍ کربلا

با سلام و با نگاه و‌ خنده‌ای
می‌پذیرندت اگر شرمنده‌ای

مشک‌ها با آب باران پُر شده
هر اسیری آمد اینجا حُر شده

گوش کن! راوی روایت می‌کند
از جدایی‌ها شکایت می‌کند

آه از دنیا که وارون می‌شود
قلب قبله از جفا خون می‌شود

یک نفر با نیزه و تیر آمده
یک نفر با سنگ و شمشیر آمده

گرچه «تهلیل» است ذکر ِاین قشون
جاهلیت ریشه دارد در درون

جاهلیت، گوش را کر می‌کند
وعده‌ها را زود باور می‌کند

سفره‌های چرب از مال حرام
دور کرده قلب‌ها را از امام

راوی اینجا را تماشا می‌کند
صفحه‌های سرخ را وا می‌کند

می‌نویسد: آخرین شب می‌رسد
نوبت غم‌های زینب می‌رسد

می‌نویسد: کاش صد جان داشتم
کاش من هم اذن میدان داشتم

آخرین شب فرصت بیداری است
خیمه‌ها در آرزوی یاری است

آخرین شب کار عاشق خواب نیست
بی‌وفایی رسم این اصحاب نیست

شب فقط می‌فهمد این اسرار را
شب فقط می‌فهمد استغفار را

گوش کن! راوی روایت می‌کند
دارد از میدان صدایت می‌کند

روز عاشوراست، یاران در مصاف
دور سالار شهیدان در طواف

اسب را زین کن بیا در داستان
با صدای راوی این خط را بخوان:

کیست آیا عشق را یاری کند؟
تا دمِ آخر وفاداری کند؟

راوی از متنش که بیرون می‌زند
با قلم، پا در دل خون می‌زند

مین، صدای انفجار و... فتح خون
گوش کن! انا الیه راجعون!

می‌نویسد: غرق خون می‌بینی‌ام
می‌نویسد: مرتضی آوینی‌ام!

گوش کن! راوی روایت می‌کند
دارد از مقتل صدایت می‌کند.‌‌..

  • پنج شنبه
  • 9
  • خرداد
  • 1398
  • ساعت
  • 14:29
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران