چون رسید احمد کنار پیکرش
دید آمد چه بلایی بر سرش
گشته حمزه پاره پاره جگرش
تا نبیند جسم او را خواهرش
لحظه ای جانسوز ختم الانبیا
با عبا پوشاند جسم حمزه را
گر چه در خون پیکر حمزه تپید
گر چه اعضای تنش دشمن درید
با عبایی که نبی بر او کشید
خواهر آمد جسم مثله را ندید
گر چه اینجا فاطمه همراه بود
باز هم از غصه خواهر غش نمود
دل از این ماتم بود در شور و شین
اشکها جاری بود از هر دو عین
تا نبیند خواهرش زخم سنین
کاش می پوشاند کس جسم حسین
دل به یاد قتلگاه افتاده است
یوسفی در قعر چاه افتاده است
زینب آمد غرق آه و دل غمین
دید افتاده گلش از صدر زین
قطعه قطعه پیکری روی زمین
پوششی هم داشت جسم شاه دین
تا نبیند زینب آن گل پیرهن
اسبها رفتند روی آن بدن
******
شائق
- سه شنبه
- 28
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 19:4
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه