چقدر غم انگيزه بقيع تو اين شبا
نه گنبدي نه حتي يك صحن و سرا
چقدر جاي خاليه زائر حس ميشه
پايينِ پاهاي امامِ مجتبىٰ
اگه اين اربعين تو رفتي كربلا
اگه كه گم شدي ميون زائرا
اگه دلت شكست يه گوشه گريه كن
بياد غربتِ امامِ مجتبىٰ
خرابه ي بقيع مثل شام بلاس
نداره سايِبون بي صحن و سراس
بياد دختري سه ساله افتادم
كه خيره به سره بابا رو نيزه هاس
بابا خبر داري ميخنديدن به ما
خبر داري كه عمه رو زدن بابا
تو اون شبيكه تو بيابون افتادم
فقط صدا زدم عموجونم بيا
شباي جمعه مادري با قد خم
با اشك چشم مياد آروم آروم حرم
رو دست ميگيره اصغرِ شش ماهه رو
با گريه هِي ميگه عليِِه اصغرم
مادر بميره تشنه رفتي اصغرم
نگفتي كه دق مرگ ميشم من مادرم
پاشو كه شير بدم بهت بازم علي
لالا لالا لالا عليه پرپرم
- پنج شنبه
- 30
- خرداد
- 1398
- ساعت
- 18:21
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه