بیا ساقی بکن لبریز یکدم جام مینا را
که چون مسرور می بینم در این ایام دلها را
سرور ساقی کوثر نگر آن شاه یکتا را
منوّر کرده امشب نور یزدان بیت زهرا را
همان نوری که باشد زیب و زیور عرش اعلا را
ز زوج بوالحسن پشت نبی محبوبه داور
در پرمایه عصمت به بحر معرفت گوهر
سپهر یازده رخشنده کوکب بر علی همسر
شود وجه الحسن مولود بخشد بر جهان زیور
چه مولودی کند چون رشک جنت سطح دنیا را
فروغ دیدۀ حیدر رخش مهر فروزنده
کنیز درگهش مریم مسیحی از دمش زنده
بهشت از خلق او بوئی لبش یاقوت ارزنده
سرور سینۀ زهرا قد موزون برازنده
ملک مست و فلک حیران کند مبهوت موسی را
چه مولودی رخش یک دسته گل از گلشن جنت
چه مولودی که بر آغوش پیغمبر بود زینت
مُسمّا بر حسن از جانب حق مجتبی شهرت
ز بعد شیر یزدان دین حق را اولین حجت
فدای این چنین نام و بنازم این مسمارا
بلی بعد از علی پور علی بر دین حجّت بود
ز سوی حجّت سبحان صاحب تخت و خلافت بود
بوحدت ماند گر او دشمنش هر چند کثرت بود
مگر آن شاه را از صلح با اعدا چه حکمت بود
کنم فاش از پس پرده بر آرم این معما را
برای هر بنائی در ازل پی ریختن باید
نمودن خصم را با علم و حکمت ریشه کن باید
تحمل کردن و خانه نشین گفتا ز من باید
نه جنگ شاه مظلومان حسین، صلح حسن باید
بدشت کربلا آخر کشیدند این مدارا را
در آن صحرای پر وحشت چنان محشر نمایان شد
بقتل شاه مظلومان سپاه کین مهیّا شد
ز بیم صرصر محنت خزان گلهای زهرا شد
جگرها گشت خون از تشنگی خشکیده لبها شد
بروی وارث آب فرات، بستند دریا را
چنان از کلمۀآ بیعت بشاه تشنه ننگ آمد
چهان بر شاهباز اوج همّت بسکه تنگ آمد
بسوی خیمۀ محبوب داور یک خدنگ آمد
ز شست ابن سعد بیحیا آن پیش جنگ آمد
هزار هفتاد یک هفتاد بپا کردند دعوا را
- یکشنبه
- 2
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:16
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
ولی الله کلامی زنجانی
ارسال دیدگاه