آتش گرفته بارِ دگر آشیانهات
چون شعلهها گرفتهام امشب بهانهات
هر گوشهای كه مینگرم خاطراتِ توست
اینجا پُر است گوشه به گوشه نشانهات
دیوار و دود و آتش و لبخندهای شوم
حالا شده است خانهی من روضه خانهات
امشب كه كودكان زِ پِی ام گریه میكنند
اُفتادهام به یادِ تو و نازدانهات
یک سو تویی و عمهام و گریههای او
یک سو كسی كه باز زند تازیانهات
آخر جدا شد از كفِ تو دامنِ علی
ای وایِ من شكسته مگر دست و شانهات
(حسن لطفی)
- یکشنبه
- 2
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه