گرچه وجودم را شرار نار سوزاند
کی سینه ام را حملۀ اغیار سوزاند؟
من بین شعله بودم و یاران همه خواب
قلب مرا این غفلت انصار سوزاند
با آنکه خواندم ذکر «حرِّم شیبتی» را
اما تمام صورتم را نار سوزاند
من تازه فهمیدم چرا مادر جوان مُرد
پهلوی من را هم نوک مسمار سوزاند
با پای عریان چون دویدم در پی او
گلبرگ پایم را فشار خار سوزاند
مُردم ز غیرت لحظه ای که ناسزا گفت!
این بد زبانی قلب من بسیار سوزاند
- یکشنبه
- 2
- تیر
- 1398
- ساعت
- 15:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه