دوش وقت سحرى حال بکايم دادند
فيض مستانگى و شور ونوايم دادند
مرغ پر بسته روحم پرو بالى بگرفت
لحظه اى باب اجابت به دعايم دادند
دل به دريا زدم از شور جنون و مستى
غسل تطهير ز خون شهدايم دادند
دردهايم همه درمان شد و کردم احساس
که به يک باره مرا خوب شفايم دادند
ميلشان جانب من گشت و خريدند مرا
بهر دلدادگى خويش جلايم دادند
مرده دل بودم با قطره اى از اشک نگار
زنده گرديد دل و اب بقايم دادند
در رواق دل من صوت ((بنى)) پيچيد
زان صدا بود مرا حزن صدايم دادند
- یکشنبه
- 2
- تیر
- 1398
- ساعت
- 15:41
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
قاسم نعمتی
ارسال دیدگاه