• دوشنبه 5 آذر 03


مدح و میلادیه حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام -(حق، باز گلستان را آراست به زیبایی)

874

حق، باز گلستان را آراست به زیبایی
بر هر لب جو سروی، برخاست به رعنایی
چشم از همه سو نرگش، بگشود به شهلایی
سنبل به دلاویزی، زنبق به دلارایی
آن، عقل کند غارت وین، هوش کند تاراج


از شادی و از ماتم، تا چند سخن گویم؟
توصیف دمن آرم، تعریف چمن گویم
با صوت حسن آن بِه کُاوصاف حسن گویم
ز آن شاه زمان خوانم، ز آن ماه زَمن گویم
وز بندگی آن شه، گیرم ز سلاطین تاج


شاهی که بود رویش در چرخ امامت، ماه
نامش حسن و حُسنش آیینه ذاتُ الله
فرمانده هفت اختر، بر پا کنِ نُه خرگاه
آن سید عالیقدر، آن سرور عالی جاه
آن شاه ملک اورنگ، آن میر ملک افواج


دریای حقیقت را، هم کشتی و هم ساحل
هم کامل و هم بِخرد، هم بِخرد و هم کامل
جز سالک او هالک، جز مسلک او باطل
صد موسی بن عمران بر درگه او سایل
صد عیسی بن مریم بر زندگیش محتاج


کاف کرمش مقرون آن دم که به نون افتاد
(کُن) گشت و، ز تاثیرش نقش (فَیَکون) افتاد
گردون پی تعظیمش تا حشر، نگون افتاد
همچون دو گهر، کونین از موج برون افتاد
در روز ازل چون شد بحر کرمش مواج


بگرفته ز حلم او شرع نبوی رونق
هر سو ز وی بیرون هر قدس بدو ملحق
گر خلقت او خواهی از نور خدا مشتق
ور رتبۀ او جوئی هم از حق و هم باحق
نی در صفت افراد نی در روش ازواج


بی مرحمتش در باغ از خاک نروید گل
بی جلوۀ او بر گل شیدا نشود بلبل
آوا نکشد قمری غوغا نکند طغرل
شهلا نشود نرگس بویا نشود سنبل
دلکش نشود گلبن قامت نفرازد کاج


ذاتیکه بجز از حق از کنه وی آگه نیست
زیرا که بجز الله کس عارف بالله نیست
کفر است اگر گویند از عیب منزه نیست
بی دوستیش هرگز کس را بجنان ره نیست
در دیر اگر ترسا در کعبه اگر حجاج


آوخ که دل زارش از درد و غم آزردند
از زیر قدومش گه سجاده ز کین بردند
گه نوک عصا او را بر پای بیفشردند
از نسبت نالایق جانش ز چه افسردند
شاهی که بسر بودش تاج نسب از معراج


پرورده زهرائی چون جد و پدر معصوم
بودند پی قتلش آن قوم ز حق محروم
تا عاقبتش کردند از زهر جفا مسموم
گردید « #صغیر » از جان مداح بر آن مظلوم 
میگوید از او مدحت می بوید از او منهاج


  • دوشنبه
  • 3
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 10:9
  • نوشته شده توسط
  • ابوالفضل عابدی پور

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران