خیز ای بنده ی محروم و گنهکار بیا
یک شب ای خفته ی غفلت زده هشیاربیا
بس شب و روزکه در زیر لحد خواهی خفت
هم غنیمت بشمار این شب و بیدار بیا
شب فیض است در توبه و رحمت باز است
خیز ای عبد پشیمان و گنهکار بیا
پرده ی شب که بود آیت ستاری من
دور از دیده ی مردم به شب تار بیا
بگشا دست نیازت به عطای دگران
دل به من بسته و بگسسته ز اغیار بیا
فرصت از دست مده میگذرد این لحظات
منشین غافل و بی حاصل و بی کار بیا
سیل رحمت شود این اشک پشیمانی تو
با دل بی غش و با چشم گهربار بیا
کوله بار گنهت ای که بسی سنگین است
تا که بردارمش از دوش تو، بردار بیا
این تویی بنده ی شرمنده و آلوده ی من
این منم خالق بخشنده ی ستار بیا
بار عام از تو بود رحمت من منتظرت
قدمی نیز تو بردار و در این بار بیا
ای که دلدار و پناه تو امام عصر است
پاک دل از پی خشنودی دلدار بیا
شب فیض است «#حسان» اشک بیفشان و بگو
دیگر ای پرده نشین حجت دادار بیا
- دوشنبه
- 3
- تیر
- 1398
- ساعت
- 10:24
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حبیب الله چایچیان
ارسال دیدگاه