• سه شنبه 15 آبان 03


اشعار شهادت حضرت عباس(ع)،(قلم به دست شدم تا ز دست ها بنویسم)

2659
1

قلم به دست شدم تا ز دست ها بنویسم
غریب وار پیامی به آَشنا بنویسم
نرفته یک غمم از دل غمی دگر رسد از ره
به خانه ی دل تنگ و برو بیا بنویسم

 

غریبی من و دل را کسی چه داند و بهتر
که مویه های غریبانه با رضا بنویسم
پی رضای رضا بودم و به خویش بگفتم
روم به طوس، در آنجا ز کربلا بنویسم
به یاد کودکی و درس و مشق و مدرسه افتم
به تخته مشق ز بابا و طفل و آ بنویسم
چه کودکانه و خوش باورانه بود و فسانه
نه آبی آمد و نی باد پس چرا بنویسم؟
به یاد قامت سقا و دست و همت سقا
رسا اگر چه نگویم ولی رسا بنویسم
گهی ز پشت حسین و گهی ز فرق ابوالفضل
یکی یکی بشنیدم دو تا دو تا بنویسم
به فرش خاک بیابان به عرش نیزه ی دونان
تنی جدا بسرایم سری جدا بنویسم
چه بر سر تنش آمد ز من مپرس که باید
ز توتیا شده در چشم بوریا بنویسم
بنی اسد بگذارید روی قبر شهیدان
غزل نه، قطعه از آن قطعه قطعه ها بنویسم
ز نوک نیزه و کنج تنور و دیر و نصارا
تمام، سیر و سفر بود از کجا بنویسم
چه می گذشت به بزم یزید با دل زینب
شراب را بگذارم کباب را بنویسم
لبی به طعنه و طغیان لبی لبالب قرآن
دگر مپرس، سزا نیست ناسزا بنویسم

شاعر:حاج علی انسانی
 
 

 

 

  • پنج شنبه
  • 16
  • شهریور
  • 1391
  • ساعت
  • 12:58
  • نوشته شده توسط
  • علی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران