ای آن که نور عشق وشرف درجبین توست
روشن سرای دل زچراغ یقین توست
توحمزه ای و آینه ی جان مصطفی
عشق وامید درهمه جا همنشین توست
دریاری رسول خدا، جان دشمنان
آتش گرفته از نفس آتشین توست
مهر رسول نور تو را برده سوی نور
این رشته ی سعادت وحبل المتین توست
بر روی مرگ خنده زدی درشب وداع
تاگفت مصطفی که شب آخرین توست
ای سرو سربلند وسرافراز باغ دین
ازچه به خاک غم سر شور آفرین توست
ازآن زمان که ریخته خونت به روی خاک
صحرای لاله زار احد شرمگین توست
ای مصحف عظیم رشادت، شهادتت
حسن ختام ومطلع فصل نوین توست
ازاشک فاطمه زدل خاک گل دمید
آن جا که زیر خاک تن نازنین توست
آمد احد«وفایی» وگفتا که این حریم
تصویری ازشجاعت وعزم متین توست
- سه شنبه
- 4
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:24
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه