...در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
سلطان خراسان که رواق حرمش را
تقدیر به خشت زر خورشید بنا کرد
این منزل جان است و تجلیگه سینا
کز خاک درش چشم ملک کسب ضیا کرد
این محفل قدس است که پروانگیاش را
ارواح به صد عجز تمنا ز خدا کرد
گلزار سبکروحی خلقش به نسیمی
خاشاک به جیب و بغل باد صبا کرد
قندیل، نخست از دل روحالقدس آویخت
معمار ازل قبهٔ قصرش چو بنا کرد...
::
تضمین کنم این مصرع یکتا ز «نظیری»
«میکوشم و کاری نتوانم بسزا کرد»
در دست من خاکنشین نیست نثاری
مشتاق تو اول دل و جان روی به ما کرد
مدهوشم و از سختی هجران نخروشم
زین سنگ ستم، شیشه ندانم چه صدا کرد
گر جسم مرا چرخ ز کوی تو جدا ساخت
جان را نتواند ز ولای تو جدا کرد
تقدیر چو بِسْرِشت گل دیر و حرم را
درگاه تو را کعبهٔ صدق عرفا کرد
از هر دو جهان فارغم و رو به تو دارم
جذب تو دل یکجهتم قبلهنما کرد
کوی تو کشد از کف من دامن دل را
با من خس و خارش اثر مهرگیا کرد
از جا نرود خاطرش از هول قیامت
آسوده کسی کو به سر کوی تو جا کرد
خورشید فلک را نه طلوع و نه غروب است
از دور زمینبوس تو هر صبح و مسا کرد
از حال «حزین» آگهی و جان اسیرش
دانی چه جفاها که به وی جسم فنا کرد
یکبار هم آوارهٔ خود را به درت خوان
در حسرت کوی تو چها دید و چها کرد
آن روز که کردند رخ ذرّه به خورشید
اقبال، مرا هم ز غلامان شما کرد
یا شاه غریبان! مددی کن که توانم
یک سجدهٔ شکرانه به کوی تو ادا کرد
معذورم اگر نیست شکیبم به جدایی
موسی به چنان قرب تمنای لقا کرد
از مطلب دیگر ادبم بسته زبان است
دلتنگیام از وسعت آمال حیا کرد...
چون بر ورق دهر، نی نکتهسرایان
رسم است که انجام سخن را به دعا کرد
من خود چه دعا گویمت از صدق که یزدان
بر قامت جاه تو طرازی ز بقا کرد
- چهارشنبه
- 5
- تیر
- 1398
- ساعت
- 15:2
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حزین لاهیجی
ارسال دیدگاه