ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
میرفت فرات از عطش عشق بمیرد
بخشید نگاه تو به خونش جریانها...
مشک تو که افتاد دلِ حادثه لرزید
خاک همه عالم به سر تیر و کمانها
این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه
این بیت چه باید بکند در غم آنها
ای هرچه اماننامه! ببینید و بسوزید!
این دستِ ردِ اوست بر اینگونه امانها
- پنج شنبه
- 6
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:37
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
محمدرضا سلیمی
ارسال دیدگاه