آتش گرفته بار دگر آشيانه ات
چون شعله ها گرفته ام امشب بهانه ات
هر گوشه اي كه مينگرم خاطرات توست
اينجا پُر است گوشه به گوشه نشانه ات
ديوار و دود و آتش و لبخندهاي شوم
حالا شده ست خانه ي من روضه خانه ات
امشب كه كودكان ز پي ام گريه ميكنند
افتاده ام به ياد تو و نازدانه ات
يك سو تويي و عمه ام و گريه هاي او
يك سو كسي كه باز زند تازيانه ات
آخر جدا شد از كفِ تو دامن علي
اي واي من شكسته مگر دست و شانه ات
شاعر:حسن لطفی
- شنبه
- 18
- شهریور
- 1391
- ساعت
- 13:50
- نوشته شده توسط
- علی
- شاعر:
-
حسن لطفی
ارسال دیدگاه