دشمن به جان و تن من شرر زد
پیوسته منصور شرر بر جگر زد
از سوزش زهر شده پیکرم آب
زهری که آتش ز پا تا به سر زد
آه ببین مادر افتادم از پا
آه شده قامتم مثل تو تا
آه واويلا واویلا واویلا
دیدم که خونه،در آتیش و دوده
گلهای باغم تمامی کبوده
وقتی که طفلان تو آتیش دویدند
تنها غمم،غصه ی عمه بوده
آه به هر سو یتیمی روانه
آه به دست عدو تازیانه
آه واويلا واویلا واویلا
تنهایی ام را زمانی که دیدند
در پشت مرکب تنم را کشیدند
افتاده ام از نفس بین کوچه
اما دگر کِی سرم را بریدند
آه به گودال تنی جابجا شد
آه نفس می زد و سر جدا شد
آه واويلا واویلا واویلا
******
شائق
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1398
- ساعت
- 5:43
- نوشته شده توسط
- هاشمی
- شاعر:
-
محمود اسدی
ارسال دیدگاه