منصور دستور داد نیمه ی شب به خانه ی امام صادق ریختند. امام صادق(ع) را با سر برهنه و بدون روپوش به حضور امام آوردند. منصور با کمال جسارت و خشونت به آن حضرت گفت: ای جعفر! با این سن و سال آیا شرم نمی کنی که خواهان ریاست هستی و می خواهی بین مسلمانان فتنه و آشوب به پا کنی؟!
شمشیرش را از غلاف بیرون کشید تا گردن امام را بزند.
ناگاه رسول خدا را در برابر خود دید، شمشیر را در غلاف گذاشت. برای بار دوم همین کار را کرد و باز رسول خدا(ص) را در برابر خود دید. برای بار سوم نیز تکرار شد، باز رسول خدا(ص) را در برابر خود دید. سر انجام از قتل امام منصرف گردید.
منبع:
منتهی الآمال؛ ص ۸۵۵
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1398
- ساعت
- 12:12
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
ارسال دیدگاه