گر به اخلاص، رخ خود به زمین سایی صبح
روشن از خانه چو خورشید برون آیی صبح
به تو از دست دعا کشتی نوحی دادند
تا از این قلزم پرخون به کنار آیی صبح
بندگی، کار جوانیست به پیری مفکن
در شب تار به ره رو که بیاسایی صبح
چون به گِل رفت تو را پای، به دل دست گذار
این حناییست که شب بندی و بگشایی صبح
نخل آهی بفشان در دل شبهای دراز
تا به همدستی توفیق به بار آیی صبح
صبر بر تلخی بیداری شب کن «صائب»
تا چو خورشید جهانتاب شکر خایی صبح
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1398
- ساعت
- 17:16
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
صائب تبریزی
ارسال دیدگاه