بحرطویل
میلاد کریمهی اهلبیت و دههی کرامت
مهبط نور مدینه شده از روی دلآرای تو ای فاطمه ای زینب ثانی امامت،
و ای خواهر فرخنده اسرار ولایت،
الا ماه جبین،دختر تجردی بر روی زمین،جای تو گردیده کنون عرش برین
ای همهی نور جمال تو بود (نورعلینور)
که موسی کلیم آمده از سینهی سینایی آن طور
که شاید به تمنای تو فرمان بپذیرد،همه هستی خود را بره پاک تو ریزد
تویی دختر موسای کلیمی،به مانند نسیمی،اصیلی و قدیمی،
خدا را بخدایی شده بنده،همان بندهی سرزنده همان گوهر رخشنده
که نور است و ظهور است حضور است به هنگام عبادت، و یا گاه شهامت به هنگام شهادت و یا گاه کرامت
تویی خواهرسلطان خراسان، همان ماه درخشان، همان گوهر تابان، امید همه ایران،
تویی عمه سادات، تویی روح مناجات، تویی جان کرامات، تویی شرح عنایات
تو در بیت ولایت کنون دیده گشودی، دل از اهل ولای علوی تاکه ربودی، و به لبهای خدایی خدا ذکر سرودی،
و گفتی که منم عاشق روی تو که سلطان دل خسته مایی، تویی رمز رهایی، تویی نای نوا در حرم امن خدایی، تو سرچشمه جوشان وفایی ،دوایی به همه درد دل خسته شفایی
تو به نای نفس اهل ولایت به خدا شور و نوایی، رضایی، رضایی، تو همان شمس و ضحایی،
تو جگر گوشهی یاسینی و طاها همه مجنون تو لیلا پسر امابیها که شده زائر کوی تو هرآنکس تو ز او گشته رضا، ای پسر شیرخدا،شمس ضحی،
منِ معصومه شدم مست ولایت ،گدایت،همهی هستی و جانم به فدایت،زنم از عشق صدایت
شب میلاد من از عشق تو بگرفته صفا، روح وفا،ای پسر حضرت کاظم، رضا ای همهی جان اعاظم،به محشر ولای تو بود بر همه لازم،
منم همچو کبوتر به حریمت، منو دست کریمت ،منو فیض عظیمت،
دوچشمان من از روز تولد به جمال تو شده باز، ز آغاز، تویی محرم هر راز، تو عیسی و منم طالب اعجاز،
به عشق تواز این شهر مدینه روان گشته به ایران، الا شاه خراسان، شدهایبر همه سلطان، منِ بی سرو سامان
به قم گرچه مقیمم،اگر مثل نسیمم،تو موسایی و من همچو کلیمم
تو امامی و منم تشنه جامت، کنم هر دم ز سوی قم سلامت، به قربان جواب تو و آن لحن کلامت،و مرامت،رضاجان، رضاجان
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1398
- ساعت
- 23:18
- نوشته شده توسط
- م-مطلق
- شاعر:
-
مرتضی محمودپور
ارسال دیدگاه