بوی غم بوی عزا دارد بقيع
غربتی بی انتها دارد بقيع
.
اشکِ زهرا روی خاكش ريخته
روز و شب حالِ بكا دارد بقيع
.
بس حكايت از زمان غربت و
ناله های مرتضی دارد بقيع
.
در ميانِ سينه ی سوزان خود
گنجِ پنهان سالها دارد بقيع
.
باز بی شمع و چراغ و زائر است
مردمانی بی وفا دارد بقيع
.
بوده اينجا هيئتِ اُمُّ البنين
روضه خوانِ كربلا دارد بقيع
.
بغض میبارد به هر جا پا نهی
آستانی غم فَزا دارد بقيع
.
هر كه برگشته از آن وادیِ غم
گفته؛ بس ناگُفته ها دارد بقيع
.
خواب مي ديدم كه قد آسمان
گنبدي رنگ طلا دارد بقيع
.
خواب می ديدم كه صَحن و بارگاه
مثلِ صَحنِينِ رضا دارد بقيع
.
كربلا خاكش شَفا گر می دهد
تُربتِ پاكش شَفا دارد بقيع
.
آن قَدَر هم بی كَس و بی يار نيست
زائری نام آشِنا دارد بقيع
.
روزِ تخريبِ ضَريح و گُنبدَش
مهدیِ صاحب عَزا دارد بقيع
.
تا هميشه يادِ مادر باشد و
خاک بر روی عَبا دارد بقيع
.
انتقامِ فاطمه خواهَد گرفت
آخر ای دنيا، خُدا دارد بقيع...
.
- چهارشنبه
- 12
- تیر
- 1398
- ساعت
- 9:36
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه