بيقرارم
قدِّ سي ساله همش از غُصه ميبارم
هر غروبي
گريه هام از داغ زهرا ميشه افطارم
بيقرارم ٣
يادمه اون روزا تو خونه صدام زد فاطمم...
از روزاي خوبمون برام ميگفت ، يادش بخير
يادمه غروباي ماه رمضون كنج حياط
آسياب ميكرد برامون نون مي پخت ، يادش بخير
آه ...... خوشي بهم حرومه ، يه بغضي تو گلومه
آه ..... زهرا ديگه بريدم
خيلي سخته
واسه مَردي كه زنش خورده زمين از قَــد
بين كوچه
توو همون روز فرقمو از غصه دوتا كرد
قد خميدم ٣
كُلِّ دارائيمو بين اون در و ديوار سوزوند
ساقه و برگْ بين آتيش بود ، اونم چه آتيشي
آخ الهي پشت در مي شكست پاي اون دومي
آخه هر روز فاطمم ميگفت داري بابا ميشي.....
آه ...... خوشي بهم حرومه ، يه بغضي تو گلومه
آه ..... زهرا ديگه بريدم
اين دو روزه
مي نشست زينب با گريه پايين بستر
گفتم بياره
بُقچه اي كه بش دادي اون روزاي آخر
گريه ميكرد٣
اون دمه آخر به عباسم وصيت كردمو
با يه بغضي گفتم از اون روضه هاي كربلا
گفتمش جون تو و جونِ حسين و زينبم
تو همين كوفه ميشه زينب غريب و بي نوا
آه ......دلم چه بي شكيبه ، حسين من غريبه
آه...... حسين من غريبه
- چهارشنبه
- 12
- تیر
- 1398
- ساعت
- 11:1
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
عباس میرخلف زاده
ارسال دیدگاه