ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
پرواز کردهای به افقهای سبز نور
حال آنکه ما به دیدۀ بازت نیازمند
قرآن غریب مانده و سجاده بیسجود
ای نیمهشب به صوت نمازت نیازمند
برخیز ای که هست زمین و زمان هنوز
بر دستهای حادثهسازت نیازمند...
جان تو را گرفت از آن رو که بود و هست
روحالامین به گلشن رازت نیازمند...
قرآن بخوان بلند که هستیم تا سحر
بر آن صدای روح نوازت نیازمند
دستی که بود پر ز گل ابتهاج رفت
چشمی که داشتیم بدان احتیاج رفت
ای آنکه در دلت غم دیرینه داشتی
و از آب، روبروی دل آیینه داشتی
همراه با تو رفت دریغا به زیر خاک
آن دردهای کهنه که در سینه داشتی
ماندهست تا همیشۀ تاریخ ماندگار
انسی که با دعا، شب آدینه داشتی
بودی ستمستیز و ستمسوز از الست
با ظلم و کین ز کودکیات کینه داشتی
آموختی ز درس علی رسم زیستن
بر گوشۀ عبایت اگر پینه داشتی
میلاد یافتی چو در آغوش موجها
هرگز ز موجِ مرگ هراسی نداشتی
منشور دردهات درخشان و تابناک
دردی که از زمانۀ دیرینه داشتی
با من بگو چه حالتی ای پیر ای پدر
وقت عروج در شب دوشینه داشتی
ز آندم که سایهات ز سر عشق کم شدهست
احساس میکنم کمر عشق خم شدهاست
ای خاک در عزای جبین تو خاکسار
خورشید در عزای دو چشم تو سوگوار
ما را ز دردهای چهل سالۀ دلت
تنها پیامهای تو ماندهست یادگار
ز آن رو که روی خاک نهادی عذار خویش
بر خاک مینهم ز غمت تا ابد عذار
ای باغ انقلاب ز داغت سیاهپوش
وی ماه از فراق جبین تو داغدار
رفتی از آستانۀ این خاک سربلند
ماندیم ما ز ماندن، اینگونه شرمسار
در این غم بزرگ که دل را گداختهست
باید درید پیرهن از غم یتیموار
ای روح پرفتوح خداوند شاد باش
ماییم همچنان به مسیر تو رهسپار
ماییم و دست کوته از آفاق دامنت
با دیدهای به لطف شفاعت امیدوار
ما را در این مسیر ز گرداب باک نیست
وقتی پس از رسول علم بر کف علیست...
- چهارشنبه
- 12
- تیر
- 1398
- ساعت
- 14:50
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
سید عبدالله حسینی
ارسال دیدگاه