دست مرا بگیر ببین ورشکسته ام
اب از سرم گذشته و من دست بسته ام
مسکین تر از همیشه نگاهم به دست توست
این کیل خالی من و این حال خسته ام
کار مرا حواله نده دست دیگری
محتاجم و فقط به تو امید بسته ام
سرمای بی کسی نفسم را بریده است
در انتظار گرمی دستت نشسته ام
از این سیاه نامه ی من شرم می کنی
از این سیاه نامه ی خود سرشکسته ام
مغبون زندگانی بر باد رفته ام
من بی نگاه مهر تو از یاد رفته ام
- پنج شنبه
- 13
- تیر
- 1398
- ساعت
- 13:16
- نوشته شده توسط
- ابوالفضل عابدی پور
- شاعر:
-
حسن کردی
ارسال دیدگاه