• سه شنبه 15 آبان 03


شعر غزل شهدا -(سوخت آن‌سان که ندیدند تنش را حتی)

1062

سوخت آن‌سان که ندیدند تنش را حتی
گرد خاکستری پیرهنش را حتی

در دل شعله چنان سوخت که انگار ندید
هیچ کس لحظۀ افروختنش را حتی

حیف از این دشت پر از لاله گذشت و نگذاشت
برگی از شاخه گل نسترنش را حتی

داغم از این که نمی‌خواست که گلپوش کنند
با گل سرخ شقایق بدنش را حتی

داشت با نام و نشان فاصله آن حد که نخواست
بر سر دست ببینند تنش را حتی

دل به دریا زد و دریا شد، اما نگذاشت
موج هم حس کند آبی شدنش را حتی

چه بزرگ است شهیدی که نهد بر دل تیغ
حسرت لحظۀ سر باختنش را حتی

نتوان گفت که عریان‌تر از این باید بود
با شهیدی که نپوشد کفنش را حتی

دوش می‌آمد و می‌خواست فراموش کند
خاطرم خاطرۀ سوختنش را حتی

  • شنبه
  • 15
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 12:6
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران