• یکشنبه 4 خرداد 04


شعر غزل حضرت زینب(ع) -(تو صبحِ روشنی كه به خورشید رو كنی)

629

تو صبحِ روشنی كه به خورشید رو كنی
حاشا كه شام را خبر از تارِ مو كنی

طوفانی و تموّج اگر سر برآوری
آتشفشانِ دردی اگر سر فرو كنی

می‌خواستی طلوع فراگیر صبح را
با ابتهاج خطبهٔ خود بازگو کنی

می‌خواستی جماعت مست از غرور را
با اشک‌های نافله بی‌آبرو کنی

عطر حسین را همه جا می‏‌پراكنی
همچون نسیم تا سفر كوبه‌كو كنی

پنهان شده‌ست گل پسِ باران برگ‌ها
باید كه خاك را به تمنّاش بو كنی!

وقت وداع آمده با پاره‌‏های دل
یك بوسه وقت مانده كه نذرِ گلو كنی!

  • دوشنبه
  • 17
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:31
  • نوشته شده توسط
  • TzwSVsOw

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران