صبرت از پای درآورده شکیبایی را
ای که سوزانده غمت لالهٔ صحرایی را
دل به دریا بزند هرکه دلش بیتاب است
تو به صحرا زدهای آن دل صحرایی را
داغت آنقدر زیاد است که غم کرده علم
در دل سوختهات خیمهٔ تنهایی را
دیدهای آنچه تماشا نشود با هر چشم
و کسی چون تو ندید آن همه زیبایی را
دم به دم خطبهٔ غرّای تو تیغ علویست
بر سر انداختهای چادر زهرایی را
قلم از لحن تو سرمشق متانت برداشت
از تو آموخت سخن شیوهٔ شیوایی را
آه ای سنگ صبور دل بیتاب رباب!
باز آرام بخوان نغمهٔ لالایی را
- دوشنبه
- 17
- تیر
- 1398
- ساعت
- 17:15
- نوشته شده توسط
- علیرضا گودرزی
- شاعر:
-
سیده تکتم حسینی
ارسال دیدگاه