• جمعه 10 فروردین 03

حاج علی انسانی

شعر مربع ترکیب بند ورود کاروان به کربلا -(...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست)

1159
4

...این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست
در سینهٔ آیینه، جز آیین صفا نیست
جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست
حتّی جرس قافله، غافل ز خدا نیست

رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان
زمزم ز دو چشم آب بریزد پیِ ایشان
 
اینان که روانند، همه روح و روانند
این سلسله هر یک‌تنشان جان جهانند
این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند
این قافله شب تا به سحر، نافله‌خوانند

بازار جهان این همه سرمایه ندارد
گلزار جِنان این قَدر آرایه ندارد
 
این قافله جز عشق، ره‌آورد ندارد
عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد
یک آینه، بر چهرهٔ خود گَرد ندارد
جز شیرزن و غیر جوانمرد ندارد

مُحرِم شده از کعبهٔ گِل، راه فتادند
از گِل به سوی کعبهٔ دل، روی نهادند
 
اینان همه از خانهٔ خود، دربدرانند
بر باغ دل فاطمه، یکسر ثمرانند
اینان پسر عشق و، محبّت پدرانند
با شور حسینی به نوا، جامه‌درانند

دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است
وین قافله را قافله‌سالار، حسین است
 
این قافله را بانگ جرس، گریه و ناله‌ست
این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لاله‌ست
از نور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هاله‌ست
در محمل خود، حاجیه بانوی سه‌ساله‌ست

با سورهٔ عشق آمده، هفتاد و دو آیه
چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه
 
این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبوده‌ست
دردانهٔ من، با موی بی‌شانه نبوده‌ست
جایش به جز از دامن و بر شانه نبوده‌ست
گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه‌ نبوده‌ست

این دختر من، نازترین دختر دنیاست
دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست
 
ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را
ای کوفه چه کردی بدنِ مُسلمشان را؟
ای ماه ببین ماه بنی‌هاشمشان را
ای سَرو ببین سروِ قدِ قاسمشان را

ای صبح کجا آمده صادق‌تر از اینان؟
ای عشق بگو نامده عاشق‌تر از اینان
 
چاووش عزا همره من روح الامین است
ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است
در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است
سردار سپاهم پسر اُمّ بنین است

آورده‌ام از جان شما تاب بگیرد
چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد
 
ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است
سرهای سران، خاک به درگاه حسین است
خورشید فلک، مشتری ماه حسین است
ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است

آن فضل که در قافله‌ام نیست،کدام است؟
عبّاس، ترازوی مرا سنگ تمام است
 
ای روشنی چشم و، چراغ دل زینب
کشتی نجات همه و ساحل زینب
وی ماه رخت روشنی محفل زینب
دوری مکن از دیده و از محمل زینب

دارد سفر ما سفر دیگری از پی
من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی

  • سه شنبه
  • 18
  • تیر
  • 1398
  • ساعت
  • 16:52
  • نوشته شده توسط
  • علیرضا گودرزی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران